کد مطلب:161372 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141

علت عداوت بنی امیه با بنی هاشم چه بود
در تاریخ مكررا از عداوت و دشمنی بنی امیه و بنی هاشم سخن به میان آمده است. كینه توزی بنی امیه به چه خاطر بود و سابقه ی این دشمنی به چه زمانی برمی گردد؟ دیدگاه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در مورد بنی امیه چه بود؟

پاسخ:

پیرامون چگونگی شكل گیری و آغاز كینه ی بنی امیه با بنی هاشم، در منابع تاریخی توضیحاتی را آورده اند كه خلاصه ی آن را ذكر می كنیم:

جد سوم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، مغیره ملقب به قمر البطحاء و معروف به عبدمناف است. از او چهار پسر به نامهای هاشم، عبدشمس، مطلب و نوفل باقی ماندند. نام اصلی هاشم، عمرو و لقب وی، علاء است كه با اسم هاشم معروف شده است.

هاشم با برادرش عبدشمس، دوقلو متولد شدند و هنگام تولد، انگشت هاشم به پیشانی عبدشمس چسبیده بود و چون جراح آن دو را از هم جدا كرد، خون زیادی جاری شد و مردم این واقعه را به فال بد گرفته و پیش بینی كردند كه در آینده، جنگ و خونریزی در میان آنان و فرزندانشان پدید خواهد آمد.

عبدشمس كه ریشه ی اصلی بنی امیه و نقطه ی انفصال آنان از اجداد پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم


امیرالمؤمنین علیه السلام است، مشكلات زیادی با برادر خود هاشم داشت و با او به كینه ورزی و عداوت برخاست. این برخوردها و كینه توزی ها، به وارثان او نیز منتقل شد.

هاشم شخصی دلسوز و ایثارگر و بخشنده بود و پذیرائی زائران خانه ی خدا را به عهده داشت و درآمد سالانه خود را در این راه خرج می كرد؛ لذا محبوبیت خاصی در میان مردم پیدا كرده بود و موجب حسادت برادر خود عبدشمس گردید.

هاشم زمامدار مكه شد و به سود مكیان گامها برداشت و زندگی آنان را بهبود بخشید و راه بازرگانی را به غسان و شاهنشاهی ایران ساسانی باز كرد.

پس از عبدشمس، امیه فرزند ناخلف او و سرسلسله ی امویها، فضائل هاشم را دید و به مخالفت با او برخاست و برای فریب مردم، بذل و بخشش را پیش گرفت؛ بلكه قلوب مردم را با خود داشته باشد و از این راه دور هاشم را خلوت كند، ولی كار او نتیجه ای نداد.

امیه بر آن شد كه با عموی خود هاشم، پیش كاهن روند تا او یكی از آنان را تصدیق كرده و گواهی دهد كه كدامیك زمام امور را به دست گیرد؟ اصرا امیه از یك طرف و بزرگواری هاشم از طرف دیگر، باعث شد تا هاشم با دو شرط، این درخواست را بپذیرد؛ اول آنكه: هر كس در این مسیر محكوم دانای عرب شد، هر سال یكصد شتر در مراسم و روزهای حج قربانی كند. دوم آنكه: شخص محكوم، به مدت ده سال از مكه تبعید شود. هنگامی كه آن دو نزد كاهن رفتند و چشم دانای عرب به چهره ی هاشم افتاد، زبان به مدح گشود و او را تأیید كرد و طبق قرار قبلی، امیه مكه را به قصد شام ترك گفت و زمینه ی حسادت موروثی بین بنی هاشم و بنی امیه شروع گردید و نفوذ آل امیه را در این سرزمین فراهم ساخت. [1] .

از امیه، حرب و صخر بجا ماندند و بنابر گواهی تمام مفسرین قرآن كریم، «شجره ی ملعونه» را تشكیل دادند؛ زیرا مراد از شجره ی ملعونه در كلام خداوند، خاندان بنی امیه است.


ابن ابی الحدید در این باره می نویسد: از دشمنان سرسخت اسلام كه بر تكذیب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بپاخاستند، ابوسفیان بن حرب و بنی امیه بود؛ كه در جنگ هایی كه بر ضد اسلام صورت می گرفت، پیشگام و پرچم بدست بودند. نبردهای احد و خندق و غیر اینها را، به راه انداختند و از سوی خدا و پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم مورد لعن قرار گرفتند. آنهم نه یكبار و دوبار، بلكه بطور مكرر و متعدد؛ تا اینكه سرانجام در زیر نفاق، كفر خود را پوشاندند و بر اسلام و مسلمین ضربه زدند و خداوند در آیه ی 60 سوره ی اسراء با تعبیر «شجره ی ملعونه» آنان را رسوا ساخت و هیچ كس از مفسرین قرآن در این مورد اختلافی نكرده است. [2] .

در خصوص افكار و گفتارهای ابوسفیان در منابع تاریخی بسیار سخن رفته است؛ كه برای نمونه، به دو مورد از گفته های وی كه از سوی اهل سنت نیز تأیید شده است، اشاره می كنیم:

در فتح مكه كه سال هشتم هجری اتفاق افتاد، بلال مؤذن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بالای كعبه اذان گفت و بانگ تكبیر و تهلیل در مسجدالحرام پیچید. چون ابوسفیان این فرازها را بشنید، گفت: خوشا به حال عتبه بن ربیعه كه از دنیا رفت و این فرازها را نشنید! [3] .ابوسفیان در نخستین روز خلافت عثمان بن عفان، كه قبیله ی امویان گرد هم آمده بودند، از حاضران پرسید: آیا در این محفل، جز بنی امیه افراد دیگری نیز حضور دارند؟ گفتند:نه. سپس گفت: ای بنی امیه! اكنون كه زمام خلافت را به دست گرفتید، مانند توپ به یكدیگر پاس دهید و نگذارید از دستتان خارج شود. سوگند به آنچه ابوسفیان به آن سوگند می خورد! نه عذابی هست نه حسابی، نه بهشتی نه جهنمی، نه بعثی نه رستاخیزی. [4] .

ابن ابی الحدید نقل می كند كه: روزی چشم مبارك پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ابوسفیان افتاد كه بر


چهارپایی سوار بود و معاویه از جلو و یزید - فرزند ابوسفیان - از عقب، وی را همراهی می كردند. در این حال رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لعنت خدا بر این سه نفر باد، هم راكب و الاغ سوار، هم معاویه و یزید كه در جلو و پشت سر او حركت می كند». [5] .


[1] كامل ابن اثير ج 2، ص 10 - فروغ ابديت ج 1، ص 87 و 88.

[2] شرح نهج البلاعه ابن ابي الحديد ج 15، ص 174 و 175.

[3] همان.

[4] همان ج 9، ص 53 - استيعاب ج 2، ص 690.

[5] شرح نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد ج 15، ص 175.